وقتی خبرنگاران در جلسه رونمایی برنده این هفته 50 میلیون دلاری لوتومکس حاضر شدند ، منتظر اظهارات کلیشه ای زوج برنده و چهره های هیجان زده آنها بودند.
ولی حضور مرد خجالتی آلبرتایی و همسر کم حرف او و شنیدن توضیحاتی درباره شرایط زندگی شان همه را تحت تاثیر قرار داد.
وقتی از ریموند اسکات سوال شد کجا متوجه شد برنده جایزه شده ، نگاهی به همسرش انداخت و گفت :« در مینی ماینر نشسته بودم و همسرم بیرون رفته بود تا شرایط پیشگیری از بارداری را برای من و یا خودش بررسی کند. من سال قبل متوجه وجود یک غده سرطانی شده و ناچار شدم برای درمان آن عمل جراحی انجام دهم. این مسئله هزینه های زیادی برای ما داشت و شرایط مالی مان دیگراجازه نمی داد فرزندی داشته باشیم . این بود که به فکر افتادیم برای مدتی هم که شده به فکر فرزند دار شدن نباشیم. »
این زوج در شهر کوچک فورت کنت آلبرتا زندگی می کنند. شهر درمجموع 220 نفر جمعیت دارد و در فاصله 250 کیلومتری ادمونتون واقع شده است . اسکات بلیط برنده را در روز 7 آگوست در نزدیکی شهر آدرمور خریداری کرده بود. اولین شغل او کار در پمپ بنزین شهر بود و همچنان در آنجا کار می کند. پدر اسکات در سال 1998 درگذشت و او بعد از مرگ پدر ناچار بود به مادرش کمک کند. او و همسرش هر دو زندگی کارگری داشتند وبه سختی گذران زندگی می کردند.
اسکات در سالهای اخیر تلاش کرده بود یک شرکت باربری را با شراکت چند تن از دوستان راه اندازی و مدیریت کند ولی شرکت بخاطر شرایط اقتصادی اخیر کانادا تقریبا در حال ورشکستگی بود و امید نمی رفت حتی چند ماه دیگر دوام بیاورد.
وقتی از او سوال شد اولین کاری که بااین پول انجام میدهد چه خواهد بود ، با چهره ای بهت زده جواب داد :« پدربزرگم سالها قبل ناچار شد بخاطر شرایط بد مالی زمین بزرگ کشاورزی اش را بفروشد و من قبل از هر چیز این زمین را دوباره می خرم تا در خانواده باقی بماند. درکنار این بخشی از پول را هم به بستگان و دوستانی که واقعا نیازمند هستند ، پرداخت خواهم کرد. بعد از این دو کار ، همراه با همسرم ماه عسل خواهیم رفت . ما سال قبل ازدواج کردیم ولی بخاطر اینکه پول کافی نداشتیم ، نتوانستیم به سفر برویم. حالا وقت آن رسیده که همه چیز را جبران کنیم. »
بیل رابینسون مدیر کمیسیون مشروبات الکلی و قمار آلبرتا که برای اعطای چک در این مراسم حضور داشت درباره این زوج گفت :« من سالهاست که در این کمیسیون فعالیت می کنم ولی تابحال چنین قصه ای از زندگی برندگان لاتاری نشنیده بودم.»
