مادر نوا اسکوشیایی 12 ساعت در بیمارستان ماند تا پسر 10 ساله اش در اورژانس پذیرش شود

مادری اهل نووا اسکوشیا که به مدت 12 ساعت از بیمارستان بیرون نرفت تا یک روان‌شناس پسر 10 ساله‌اش را ویزیت کند می‌گوید باید کارهای بیشتری برای کمک کردن به کودکانی انجام شود که از بحران‌های سلامت روان رنج می‌برند.

لوری آتا اهل نیو گلسگو گفت پسرش سال‌هاست که با مشکلات سلامت روان دست‌و‌پنجه نرم می‌کند و خانواده‌اش قبلا هم برای درمان به اورژانس مراجعه کرده است. اما رفتار او مخصوصا سه‌شنبه شدید شد و در حالیکه مادرش سعی داشت او را به بیمارستان برساند سعی کرد از ماشین بیرون بپرد.

بعد یک آمبولانس پسر و مادرش را به مرکز سلامت آی‌دبلیو‌کی در هلیفکس رساند و آتا می‌گوید آنجا به آن‌ها گفته شد باید صبر کنند تا بعدا بتوانند قرار ملاقاتی با یک روان‌شناس داشته باشند.

آتا به سی‌تی‌وی آتلانتیک گفت: «گفتم اگر بخواهید من را خانه بفرستید بهتر است همین حالا آن کاغذ و قلم را بردارید و آگهی ترحیم پسرم را بنویسید.»

آتا تا زمانی که پسرش وقت ویزیت از یک روان‌شناس بگیرد از بیمارستان بیرون نمی‌رفت. بالاخره 12 ساعت بعد پسر در مرکز سلامت روان کودکان بیمارستان پذیرفته شد. با این حال این مادر می‌گوید چنین راهکاری تنها موقتی است و او نگران است که در زمان ترخیص چه اتفاقی برای پسرش می‌افتد.

او گفت: «تا وقتی که آن‌ها بتوانند از ما حمایت کنند چنین کاری فقط یک چسب زخم است.»

پدر این پسر در ویدیویی که تا به حال در فیس‌بوک بیش از هزار بار به اشتراک گذاشته درخواستی احساسی کرد. پل آتا در این ویدیو پسرش را به عنوان «خطری برای خودش» توصیف می‌کند و می‌گوید او هفته گذشته سه بار روانه بیمارستان شده است.

او گفت: «سیستم اهمیتی نمی‌دهد. چرا در این دوره و زمانه در کشوری مثل کانادا یک پسر بچه 10 ساله باید تا این حد آسیب‌پذیر باشد؟»

بیمارستان در بیانیه‌ای به این مسئله پاسخ داد و گفت تمام بیمارانی که وارد بخش اورژانس می‌شوند توسط متخصصان سلامت از جمله متخصصان سلامت روان ارزیابی می‌شوند.

وضعیت این خانواده باعث شد تیم هیوستون رهبر حزب محافظه‌کار و نماینده مجلس هم پاسخی بدهد و بگوید این مورد نشانگر مشکلی عمیق‌تر در نووا اسکوشا است.

او گفت: «سیستم دارد در پاسخ‌گویی به خیلی‌ها در استان شکست می‌خورد. این تنها یک خانواده از حوزه من است، اما می‌دانم هزاران خانواده وجود دارند که در کابوس‌هایی مشابه زندگی می‌کنند. به عنوان یک پدر حتی نمی‌توانم تصور کنم که در چنین وضعیتی باشم.»